از مناظره کاشانی–اردستانی تا متدولوژی 4H؛
تلاقی «قلب دو قطبی» و «عقل دو قطبی» در گفتوگوی دینی
این نوشته تلاشی است برای توضیح نگاه شخصی من به یک مناظره داغ دینی، و استفاده از آن بهعنوان یک «نمونه آزمایشگاهی» برای مدل 4H در
Wellness Quality Management (WQM) و رویکرد
Collaborative Management for Agility in Strategic Leadership.
۱. مناظرهای که فقط دعوای «تاریخ» نبود
مناظرهی اخیر میان حجتالاسلام حامد کاشانی و آقای عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، در ظاهر یک بحث تاریخی و الهیاتی درباره
مظلومیت و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود؛ اما در عمق، بیش از آنکه فقط اختلاف بر سر «متن» باشد، اختلاف بر سر
روش فهم، جایگاه عقل، و نقش احساس دینی بود.
از یکسو، آقای کاشانی با همه وجود نشان داد که این موضوع را
«ناموسی» میفهمد؛ یعنی پیوندی عاطفی و هویتی با آن دارد، و در عین حال سعی میکند با آرامش، متانت و استنادهای تاریخی
از آن دفاع کند.
از سوی دیگر، آقای اردستانی تلاش داشت با زبان
عقلگرایی و روششناسی صحبت کند، اما در عمل:
– گاهی از موضوع اصلی میپرید،
– گاهی کنایه و احساسات وارد میشد،
– و گاهی روش خود را تا انتها شفاف و منسجم نگه نمیداشت.
نتیجه این شد که هر دو طرف، بهنوعی گرفتار
«عقل دو قطبی» و «قلب دو قطبی» شدند:
یکی با قلبی بسیار درگیر و عقلی عمدتاً روایتمحور؛
دیگری با ادعای عقلِ خنثی، اما جداشده از احساس عمومی و ناموسی جامعهی شیعه.
۲. عقل دو قطبی و قلب دو قطبی؛ وقتی هرکدام فقط یک نیمه را میبینند
منظور من از «عقل دو قطبی» و «قلب دو قطبی» این است که:
-
عقل دو قطبی یا فقط در سمت «نقد و تخریب» میایستد و از درک حساسیتهای ایمانی مردم جدا میشود، یا فقط در سمت «توجیه و دفاع»
میایستد و حاضر نیست روش و مبنا را نقد کند. - قلب دو قطبی یا آنقدر داغ میشود که اجازه نمیدهد هیچ پرسشی مطرح شود، یا آنقدر سرد میشود که نسبت به زخمهای عاطفی امت بیتفاوت میگردد.
در این مناظره، بهنظر من:
-
آقای کاشانی نمایندهی قلبِ داغِ شیعه بود که تلاش میکرد ادب و منطق را هم حفظ کند، اما بیشتر انرژیاش را روی
اثبات تاریخی گذاشت تا
نقد متدولوژیک طرف مقابل. -
آقای اردستانی میخواست نمایندهی عقل انتقادی باشد، اما در جاهایی
از احساسات و کنایهها خالی نبود و مهمتر از همه، روش خود را بهطور کامل و منسجم تا پایان پایبند نماند.
اگر در کنار هرکدام از این دو بزرگوار، یک «عقل خونسرد» و یک «قلب همدل» دیگر هم سر میز مینشست، شاید نتیجهی مناظره
آرامتر، آموزشیتر و کمهزینهتر برای جامعه میشد.
۳. تجربه شخصی من: وقتی دفاع من علمی بود و درد دیگران ناموسی
یکبار در جمعی از دوستان مسیحی، در مقابل یک استاد یهودی، از
حضرت مسیح علیهالسلام دفاع کردم. برای دوستان مسیحی من، موضوع کاملاً
ناموسی و عاطفی بود؛
اما برای من، دفاع بیشتر
علمی و منطقی بود.
همین ترکیب باعث شد:
- آنها احساس کنند کسی از «ناموس ایمانیشان» دفاع کرده،
- و در عین حال، گفتوگو در سطحی منطقی و قابلاحترام باقی بماند.
در مناظره اخیر، بهنظرم چیزی شبیه همین حلقه گم شد:
-
کاشانی میتوانست بیشتر بر
روش و متدولوژی طرف مقابل متمرکز شود، نه فقط اثبات تاریخ. -
و اردستانی اگر واقعاً دغدغهی «وحدت» داشت، لازم بود
اول بهصراحت ناموسی بودن این موضوع برای شیعه را به رسمیت بشناسد
و بعد آرام و دقیق، سراغ نقد روشی برود.
۴. مدل 4H در WQM؛ چهار بعد گمشده در یک مناظره داغ
در WQM من برای تحلیل هر موقعیتِ حساس، چهار بُعد را در نظر میگیرم که آنها را بهصورت نمادین با 4H نمایش میدهم:
-
Holding – حریم و عهد
یعنی نگهداشتن حرمت مقدسات، خطوط قرمز ایمانی و ناموس معنوی امت. -
Health – سلامت روش و روان گفتوگو
یعنی شفافیت روش، پرهیز از تناقض، کنترل خشم، و رعایت ادب و انصاف. -
Happiness – یادگیری، امید و رشد مشترک
یعنی اینکه گفتوگو فقط مسابقهی «برد و باخت» نباشد، بلکه حس «چیز تازه یاد گرفتیم و جلو رفتیم» بدهد. -
Harmony – همآوایی درونمذهبی و بینمذهبی
یعنی خروجی بحث، ساختن پل بین دلها و عقلها باشد، نه حفر خندقهای جدید بین گروهها.
حالا اگر این مناظره را با 4H بخوانیم:
- در Holding، کاشانی قوی ظاهر شد؛ ناموسی بودن مسئله را خوب نمایندگی کرد. اردستانی در همین بعد، فاصلهی جدی با احساس امت داشت.
- در Health، هر دو فراز و فرود داشتند؛ ادب نسبی حفظ شد، اما روششناسی شفاف و یکدست نبود.
- در Happiness، مناظره کمتر حسِ «آموزش و رشد» داشت و بیشتر حس «کمپین موافق/مخالف» تولید کرد.
- در Harmony، با وجود ادعای وحدت با اهلسنّت از سوی اردستانی، عملاً شکافهای درونشیعی هم عمیقتر شد.
۵. اگر این مناظره WQM و «Collaborative Management for Agility» داشت…
در مدیریت چابک و مشارکتی
(Collaborative Management for Agility in Strategic Leadership)، ما چند اصل ساده داریم که اگر در چنین مناظراتی هم رعایت شود، به جای تفرقه، به
همفکری و همدلی میرسیم:
الف) توافق اولیه روی روش (Health)
قبل از پخش زنده، لازم بود دو طرف با هم توافق کنند که:
- با «خبر واحد» چه میکنند؟
- حداقلهای مشترک در تاریخپژوهی چیست؟
- مرز عقل و نقل را چگونه تعریف میکنند؟
این کار سلامت روش را بالا میبرد و اجازه نمیداد وسط بحث، یکی تاریخ را کنار بزند ولی بلافاصله به اخبار تاریخی دیگر استناد کند.
ب) به رسمیت شناختن احساس ناموسی امت (Holding + Harmony)
اگر هدف، وحدت و آرامش امت است، حداقل این است که بگوییم:
«میدانم این موضوع برای میلیونها شیعه، عمیقاً عاطفی و ناموسی است؛
من قصد توهین ندارم و تنها درباره روش خواندن روایتها حرف میزنم.»
همین جمله ساده، فشار روانی را کم میکند و اجازه میدهد عقل و دل کنار هم بنشینند.
ج) تمرکز بیشتر بر نقد متد، نه فقط اثبات متن (Health + Happiness)
اگر من به جای کاشانی بودم، انرژی بیشتری را صرف این میکردم که از اردستانی بپرسم:
- تعریف دقیق شما از «عقل» چیست؟
- چه نوع روایتهایی را و با چه معیارهایی میپذیرید یا رد میکنید؟
- وقتی خبر واحد و تاریخ را ظنی میدانید، چگونه از همین جنس شواهد برای ادعاهای دیگر استفاده میکنید؟
این نوع پرسشها مناظره را برای نسل جوانِ طلبه و دانشگاهی تبدیل میکرد به
یک کلاس روششناسی، نه فقط یک جدال تاریخی.
د) تعریف یک هدف مشترک و اعلامشده (Harmony + Happiness)
اگر هر دو طرف از ابتدا با هم توافق میکردند که:
«هدف ما دفاع از حرمت حضرت زهرا سلاماللهعلیها و جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان از اختلافات داخلی است.»
لحنها نرمتر میشد و خروجی، به جای تضعیف اعتماد درونمذهبی، میتوانست گام کوچکی به سمت
باهماندیشیِ مسئولانه باشد.
۶. جمعبندی: از مناظرههای داغ، به سمت رهبری مشارکتی و چابک
آنچه برای من در این ماجرا مهم است، فقط این نیست که «کدام طرف درست گفت؟»، بلکه این است که:
-
چگونه میتوانیم در موضوعات عمیقاً ناموسی و عاطفی، هم
قلب را جدی بگیریم، هم
عقل را، -
و در عین دفاع از باورهای خود، اجازه بدهیم
روش، و
وحدت امت قربانی نشود.
مدل 4H در WQM و رویکرد
Collaborative Management for Agility in Strategic Leadership
برای من یعنی همین:
- حریم مقدسات را نگه داریم (Holding)،
- روش و اخلاق را سالم کنیم (Health)،
- از هر بحثی یاد بگیریم و امید بسازیم (Happiness)،
- و در نهایت، به همافزایی دلها و ذهنها برسیم (Harmony).
اگر روزی مناظرههای دینی ما بر این چهار پایه استوار شود، آنوقت میتوانیم بگوییم
از «مناظره برای تخریب» به «گفتوگو برای ساختن»
رسیدهایم؛ و این همان چیزی است که من، بهعنوان یک شیعه، یک پدر، و یک دغدغهمندِ وحدت و کیفیت، در پی آن هستم.

